سازمان پدیده ای دگرگون شونده و متغیر

سازمان ها نیز همچون سایر پدیدهها در حال تغییر و تحول اند و سازمان امروز با سازمان دیروز مسلماً یکی و یکسان نیست در نظریه های سنتی اشاره بر این بود که محیط سازمان ها در حال تغییر و دگرگونی دائمی هستند و سازمانها نیز برای بقا باید خود را تغییر دهند و با محیط خود هماهنگ شوند اما این نظریه را دو تن از دانشمندان به نامهای ماتورانا و وارلا مورد تردید قرار دادند.

آنها در برخوردی جدید با نظریه سیستم ها مدعی شدند که ارگانیسم ها سیستم هایی بسته اند که مستقلاً زندگی میکنند و دارای ارتباطاتی درونی اند. این نظر که سیستمهای زنده باز و با محیط خارجی در ارتباط اند حاصل نگریستن به این سیستم ها از دیدگاهی خارجی است. اگر ما خود را درون سیستم قرار دهیم، آنچه از محیط بیرونی در می یابیم بخشی از خود ماست زیرا آن محیط تصویری است که ذهن ما از واقعیت بیرونی گرفته است و اگر کس دیگری به جای ما بود تصویری دیگر را از همان واقعیت برداشت میکرد، بنابراین محیط ما بخشی از خود ماست زیرا ما از خارج به آن نمی نگریم و این نگرش تصنعی در نگرش سیستمها به خطا مطرح و مصطلح شده است.

بدین ترتیب هر سیستمی رابطه ای خاص با محیط خود دارد و به عبارت دیگر هر سیستمی با محیط خود به نحوی عجین شده است که جدا کردن آنها از یکدیگر میسر نیست و این دو به همراه هم سیستمی واحد تشکیل میدهند که روابطشان درونی و خاص خودشان است. تمایز و مرزبندی بین سیستم و محیط امری بی اعتبار است و این دو همواره نشانگر موجودیتی واحدند.

در این دیدگاه ارگانیسم های زنده سیستم هایی بسته و مستقل اند که نوع، کیفیت، و نحوه ارتباطشان با محیط خارجی از ماهیت و شکل خودشان نشأت گرفته است. هیچ ارگانیسمی نمی تواند رابطه ای متقابل با محیط برقرار کند که مستقل از خودش باشد، بلکه این رابطه متقابل را میتوانیم بازتابی از خود ارگانیسم .بدانیم در زمینه ارتباط ارگانیسم با محیط بیرونی و با پیگیری و ردیابی روابط متقابل و دور تسلسلی ارگانیسم می توانیم حدود و ثغور آن را به عنوان یک سیستم بسته مشخص کنیم؛ اما از آن جایی که هر کلی میتواند در کلی دیگر قرار بگیرد آغاز و انجامی برای یک سیستم وجود ندارد و حلقه ای بسته از روابط متقابل در همه وجوه آن به چشم میخورد.

استدلالی که برای موجود زنده بیان ،شد در مورد سازمان نیز مصداق دارد. البته برای کسانی که با مفهوم سیستم باز خو گرفته اند این استدلال غریب و تا حدودی غیر قابل قبول جلوه میکند. اما شاید این غرابت به علت نحوه نگرش ما به مسئله به عنوان نظاره گری خارجی است اگر خودمان را درون سازمان قرار دهیم و از دریچه سازمان به بیرون نگاه کنیم، محیط را با تلقیهای خود مشاهده میکنیم و از این رو محیط بخشی از سازمان و خود ما خواهد شد و ارتباط ما با محیط ارتباطی درونی میشود که یک سیستم کل را به وجود می آورد.

نکته دیگر در این میان تلاش سازمان یا ارگانیسم در هویت و موجودیت خویش است. هیچ سازمانی به نابودی و اضمحلال و از میان رفتن و فنا علاقه مند نیست، پس در ارتباطات متقابل خود هدف بقاء را دنبال میکند و در این راه روابطی جدید به وجود می آورد، تغییرات و تحولاتی را پذیرا میشود و هویتهایی تازه پیدا میکند. اما همان طور که اشاره شد این محیط خارجی نیست که سازمان را به تغییر و تحول وامی دارد بلکه کل سیستم به عنوان یک مجموعه متفق با محیط در روابط درونی خود هویت آینده خویش را رقم میزند. بنابراین این یک کل است که تغییر و تحول مییابد و این که بگوییم محیط تغییر کرد و سپس سازمان به تبع آن تحول یافت یا به عکس درست نیست. تغییرات سازمان و محیط با هم و به همراه هم انجام میگیرد و سازمانها به علت محیط خود براساس نظریه تکامل تغییر نمیکنند تغییر آنها در کل و به صورت یک مجموعه وحدت یافته است.

سازمانها برای تضمین و تحکیم هویت خود باید روابطی جدید به وجود آورند و تغییراتی را بپذیرند. این روابط براساس تقابل با محیط ،نیستند بلکه با تلفیق شدن با محیط به عنوان یک کل واحد صورت میگیرند جدایی سازمان از محیط ایجاب میکرد تا سازمان در مقابل محیط فرض شود و رویارویی با آن اجتناب ناپذیر بنماید. در حالی که اگر محیط را جزئی از سازمان بپنداریم دیگر مواجهه با آن بی معناست بلکه باید روابط با آن را تعدیل و تصحیح کنیم. سازمانهایی که از این نکته غافلاند در دراز مدت سبب فنای خود می شوند؛ زیرا آنها محیط را به غارت میبرند تا خود به عنوان جزئی مستقل از آن به حیاتشان ادامه دهند، در حالی که به زودی محیط تهی خالی و بیمار و موجب نابودی خود آنها خواهد شد. این سازمانها غافلاند که محیط و سازمان حیاتی مشترک دارند و نمیتوان به بهای مرگ یکی دیگری را برای مدت زمانی دراز زندگی بخشید. آنها باید به یک نکته اساسی واقف شوند و از برخورد تقابلی و خصمانه با محیط احتراز کنند و بقای خود و محیط را تواماً تحقق بخشند.

نکته مهم دیگر در تغییرات سازمان و محیط به عنوان یک کل، نوع روابط بین آنهاست:

ذهن انسان عادت کرده است که این روابط را خطی و دوسویه فرض کند و تغییر در یک جزء را موجب تغییر در جزء دیگر بداند در صورتی که این روابط زنجیره ای و چند جانبه اند. بدین ترتیب که یک عامل موجب تغییر در یک نقطه و آن ،تغییر خود سبب تغییری دیگر می شود و این روند به صورت سلسله واکنشهای متوالی همچنان ادامه می یابد به طوری که آنچه به عنوان تغییر مشاهده میشود حاصل یک رابطه خطی و دوسویه نیست بلکه روابط متعدد و چندسویه آن را به وجود آورده اند. ساده اندیشی است اگر تغییری در سازمان را زاییده یک عامل ،بدانیم عوامل متعدد به صورت زنجیره ای از وقایع بر هم اثر میگذارند و تغییری را به وجود میآورند همچنان که مذکور ،افتاد نظام سازمان با اجزاء درونی و بیرونی خود؛ یعنی محیطش روابطی متقابل و چند جانبه دارد در این روابط بازخورهای مثبت نشانگر حالاتی هستند که افزایش یا کاهش در یک جزء سیستم موجب افزایش یا کاهش در جزء مرتبط با آن میشود و بازخورهای منفی شرایطی را به وجود می آورند که تغییر در یک جزء موجب اثر معکوس در جزء دیگر می.شود با استفاده از بازخورهای مثبت و منفی مدیر تغییرات را در کل نظام سازمانی مورد مطالعه قرار میدهد و اثر هر تغییر را در اجزاء مختلف بررسی میکند. با چنین برداشتی وی در رفع مشکلات، تغییر در یک جزء را کافی نمی داند و مجموعه یک سلسله تغییرات را که زنجیروار در پی هم قرار گرفته اند، مدنظر قرار می دهد.

به عنوان مثال مسئله تورم در قالب یک سلسله عوامل علت و معلولی قابل بررسی است و ایجاد تغییر در آن مستلزم تغییر در مجموعه عواملی است که با آن در ارتباط اند. تنها یک عامل خاص علت تورم نیست بلکه مجموعه ای از عوامل مرتبط با هم تورم ایجاد میکند در شکل زیر برخی از عوامل مؤثر در تورم و آثار آنها بر یکدیگر نشان داده شده اندو.

 

خطوط نقطه چین نشان دهنده بازخورهای منفی و خطوط پر نشان دهنده بازخورهای مثبت اند. همان طور که اشاره شد بازخورهای مثبت بین دو ،عامل، گویای آن هستند که کاهش یا افزایش در یک عامل با کاهش و افزایش در عامل دیگر همراه است و بازخورهای منفی نشان دهنده رابطه ای معکوس اند؛ بدین معنی که افزایش در یک عامل موجب کاهش در عامل دیگر و کاهش در یک ،عامل موجب افزایش در عامل دیگر می شود. از آن جایی که هدف اصلی سیستم مهار و کاهش تورم است باید بکوشیم عوامل کاهنده تورم را بر اساس بازخورها تقویت و عوامل افزاینده تورم را تضعیف کنیم مثلاً رابطه عامل کنترل دستمزدها با تورم با خط نقطه نشان داده شده و معکوس است (بازخور منفی)؛ یعنی هر چه کنترل بیشتر شود تورم کمتر میشود بنابراین این عامل و رابطه باید تقویت شود. در حالی که رابطه عامل رشد حجم پول با تورم که با خط پر نشان داده شده رابطه مستقیم (بازخور (مثبت است یعنی هر چه رشد حجم پول افزایش یابد تورم نیز بیشتر می شود بنابراین باید این عامل و رابطه را تضعیف کنیم این بررسی باید در مورد تمامی عوامل مؤثر بر تورم انجام گیرد تا با دیدی کل نگر مشخص شود که کدام عوامل می توانند سبب کاهش تورم را شوند. بررسی به این طریق ما را از اندیشه یک بعدی و ساده انگارانه، مبنی بر این که علت تورم یک عامل است باز می دارد و دیدی جامع و واقعی به ما ارزانی میکند. دیدگاهی دیگر که در استعاره سازمان به عنوان پدیده ای دگرگون شونده مطرح شده حالت تضاد و تغییرات حاصل از آن است. به عنوان مثال اگر به مسیر تحول مکاتب مدیریت نظر افکنیم تضاد بین دو مکتب سازمان گرایی و انسانگرایی موجب تغییر و ایجاد مکتب سیستمی شد یا وظیفه مداری و رابطه مداری در نظریه های رفتاری موجب ارائه نظریه های اقتضایی در این زمینه شدند که تغییری مهم محسوب میشوند به هر تقدیر استعاره سازمان همچون پدیده ای متغیر نکاتی دیگر از سازمان را روشن ساخت و تصویری واضح تر از این پدیده پیچیده و دائم التغییر عرضه کرد.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت